واژه: Coaching
نوع واژه: noun [uncountable] | اسم [غیرقابلشمارش]
«Coaching» مفهوم / حرفهایی است که در چند دههی گذشته بهعنوان یکی از زیر شاخههای حرفههای یاریرسان مورد استفاده قرار گرفته. فردی که در این حرفه فعال است را کوچ مینامند.
↳ ارجاع: «واژهی Coach را مشاهده کنید»
در این نوشتار معادلهای واژهی Coaching در زبان فارسی و ریشهشناسی آن بررسی میشود.
تعریف واژهی Coaching #
فدراسیون بینالمللی کوچینگ (ICF, 2019)
مشارکت با مراجعان در فرآیندی تفکر-برانگیز و خلاقانه، که به آنها الهام میبخشد تا پتانسیلهای شخصی و حرفهای خود را به حداکثر برسانند.»
EN
“partnering with clients, in a thought-provoking and creative process, that inspires them to maximize their personal and professional potential.”
شورای اروپایی کوچینگ و منتورینگ | (EMCC)
«کوچینگ یک هنر است: یعنی یاریرساندن به یک فرد یا یک گروه برای توسعه و ارتقای پتانسیلهای حرفهای، ارتباطی و شخصیشان در راستای واقعیتبخشیدنِ پروژههایشان؛ و یافتن جایگاه درستشان در رابطهای که با خود، دیگران و محیط زیستنشان دارند.»
EN
“Coaching is an art: that of helping a person or a group to develop and enhance their professional, relational and personal potential in the realization of their projects and to take their rightful place in the relationship they have with themselves, others and their environment.”
جان ویتمور (John Whitmore, ۲۰۱۷) از کتاب Coaching for Performance
«کوچینگ، فعالسازیِ پتانسیلِ فرد برای حداکثرسازی عملکردشان است. این به آنها کمک میکند یاد بگیرند، بهجای اینکه به آنها آموزش داده شود.»
EN
“Coaching is unlocking a person’s potential to maximize their own performance. It is helping them to learn rather than teaching them.”
جاناتان پَسمور و ترودی فیِلر-تراویس (Jonathan Passmore & Trudi Fieler-Travis, ۲۰۱۱)
«یک گفتوگوی۱ سقراطی-محورِ متمرکز-بر-آینده میان یک تسهیلگر (کوچ) و یک شرکتکننده (کوچی/مراجع)، که در آن تسهیلگر از پرسشهای باز، گوش دادن فعال، خلاصهسازیها و بازتابها به قصد تحریک خودآگاهی و مسئولیتپذیری شخصی شرکتکننده استفاده میکند.»
EN
“A Socratic-based future-focused dialogue between a facilitator (coach) and a participant (coachee/client), where the facilitator uses open questions, active listening, summaries and refections which are aimed at stimulating the self- awareness and personal responsibility of the participant”
معادلهای فارسی واژهی Coaching #
۱- کوچینگ #
واژهی «کوچینگ» بهعنوان یک وامواژه در ادبیات تخصصی کوچینگِ فارسی پذیرفته شده و توسط جامعهی حرفهای این حوزه استفاده میشود. این معادل، پرکاربردترین و دقیقترین واژه برای Coaching در متون تخصصی است.
۲- رهیاری #
واژهی «رهیاری» از لحاظ معنایی زیبا و گویاست؛ و در برخی تلاشهای واژهگزینی بهعنوان معادل فارسی برای Coaching پیشنهاد شده است. با این حال، در میان متخصصان حرفهای این حوزه رواج نیافته و میتوان آن را تنها بهعنوان گزینهی جایگزین یا پیشنهادی با توضیح تکمیلی در نظر گرفت.
ابهامزدایی واژهی Coaching #
در ادبیات کوچینگ واژههایی مانند Coaching، Mentoring، Instructing و … وجود دارند که هرکدام نقش، معنا و عملکرد متفاوتی دارند. در این بخش، معادلهای این کلمات برای شفافسازی کاربرد آنها در متنهای تخصصی (بر اساس رویکرد دانشکدهی کوچینگِ شیفت [ SHIFT CKH ]) مشخص میشود:
- Coaching: کوچینگ
تسهیل فرایند رشد فردی یا حرفهای از طریق پرسشگری، بازتاب و خودآگاهی
ویژگی کلیدی: در کوچینگ، راهحل از خود فرد برمیخیزد؛ کوچ توصیه نمیکند - Mentoring: منتورینگ
انتقال تجربه از فرد باتجربه به فرد با تجربهی کمتر
ویژگی کلیدی: منتور دیدگاه، تجربه و راهحل ارائه میدهد؛ یک رابطهی بلندمدت و نیمهرسمی / غیر رسمی - Instructing: مربیگری
انتقال گامبهگام مهارت یا دانش مشخص در قالب ساختار آموزشی
ویژگی کلیدی: مربی آموزش مستقیم میدهد، معمولاً با برنامه درسی - Teaching: آموزش – تدریس
انتقال ساختارمند دانش از معلم به یادگیرنده، معمولاً بر پایهی برنامهی درسی
ویژگی کلیدی: معلم محتوا آموزش میدهد - Tutoring: آموزشیاری- تدریس خصوصی
کمک فردی برای فهم بهتر یک موضوع خاص
ویژگی کلیدی: آموزشیار توضیح میدهد، معمولاً با همراهی و پشتیبانی نزدیک / خصوصی - Guiding: هدایتگری
همراهی با فرد در مسیر کشف یا رشد، با نقش مرجع و راهنما
ویژگی کلیدی: راهنما مقصد را میشناسد وهدایت میکند - Consulting: مشاوره (تخصصی)
ارائه تحلیل و راهحل حرفهای از سوی کارشناس برای حل یک مسئله خاص
ویژگی کلیدی: مشاور نسخه میدهد؛ پروژهمحور، با تمرکز بر حل مسئله - Leadership: راهبری – رهبری
هدایت دیگران از طریق ایجاد چشمانداز، انگیزه یا اقدام هدفمند
ویژگی کلیدی: رهبر هدایت میکند؛ کوچ زمینهساز رهبری فرد بر خویش است. - Facilitation: تسهیلگری
هدایت بیطرفانهی فرایند گفتگو یا یادگیری گروهی، بدون مداخله در محتوا
ویژگی کلیدی: تسهیلگر فضای گفتگو را میسازد بدون داوری یا آموزش مستقیم - Training: تمریندهی – تمرین – آموزش
آموزش مهارتهای خاص از طریق تکرار، تمرین و بازخورد عملکردی
ویژگی کلیدی: تمریندهنده مهارت میآموزد - Advising: رایزنی – مشاوره (کمتر تخصصی)
ارائه توصیه یا دیدگاه برای کمک به تصمیمگیری در یک موقعیت مشخص
ویژگی کلیدی: رایزن پیشنهاد میدهد با تمرکز بر تصمیمسازی
ریشهشناسی واژهی Coaching #
coaching (اسم)
– ۱۸۲۵: «استفاده کوچ (coach) به عنوان وسیلهی حملونقل عمومی»؛
– ۱۸۴۹: «آموزش یا تمرین ویژه برای یک آزمون یا مسابقهی ورزشی»؛
– اسم فعل از فعل coach.
↳ ارجاع: «ریشهشناسی واژهی Coach را مشاهده کنید»
منابع
- ICF Website: coachingfederation.org
- EMCC Competence Framework, Glossary V2, 2018
- دیکشنری آنلاین آبادیس: abadis.ir
- Online Etymology Dictionary: etymonline.com/word/coaching
تاریخچه
- انتشار: ۱۴۰۴/۰۳/۰۵