واژه: Coach
نوع واژه: noun [countable] | اسم [قابلشمارش]
«Coach» به نقشی حرفهای اطلاق میشود که در چند دههی گذشته بهعنوان یکی از متخصصینِ حرفههای یاریرسان شناخته شده است. فردی با این عنوان در حرفهی کوچینگ فعالیت میکند.
در این نوشتار معادلهای واژهی Coach در زبان فارسی و ریشهشناسی آن بررسی میشود.
تعریف واژهی Coach #
شورای اروپایی کوچینگ و منتورینگ (EMCC – 2018)
کوچ (نقش):
کوچِ حرفهایِ دارای اعتبار (که میتواند داخلی یا خارجی باشد)، متخصص در ایجاد رابطه با افراد از طریق مجموعهای از گفتوگوهاست با مقصودِ:
▪️ خدمت به مراجعان برای بهبود عملکردشان، یا ارتقای توسعهی فردیشان، یا هر دوی اینها که خودشان اهداف و شیوههای عمل به آنها را انتخاب کنند.
▪️ تعامل با هر فرد یا گروه از طریق بهکارگیری یک یا چند روش مرتبط، بر اساس استانداردها و اصول اخلاقیاتحرفهای تعیینشده توسط EMCC و دیگر نهادهای حرفهای.EN
Coach (the role):
A professional accredited coach (can be internal or external) is an expert in establishing a relationship with people in a series of conversations with the purpose of:
▪️Serving the clients to improve their performance or enhance their personal development or both, choosing their own goals and ways of doing it
▪️Interacting with each person or group by applying one or more relevant methods, according to standards and ethical principles set up by EMCC and other professional associations.
↳ ارجاع: «تعاریف واژهی Coaching را مشاهده کنید»
معادلهای فارسی واژهی Coach #
۱- کوچ #
واژهی «کوچ» به عنوان یک وامواژه در ادبیات تخصصی کوچینگِ فارسی پذیرفته شده و توسط جامعهی حرفهای این حوزه استفاده میشود. این معادل، پرکاربردترین و دقیقترین واژه برای Coach در متون تخصصی است.
۲- رهیار #
واژهی «رهیار» از لحاظ معنایی زیبا و گویاست و در برخی تلاشهای واژهگزینی بهعنوان معادل فارسی برای Coach پیشنهاد شده است. با این حال، در میان متخصصان حرفهای این حوزه رواج نیافته و میتوان آن را تنها بهعنوان گزینهی جایگزین یا پیشنهادی با توضیح تکمیلی در نظر گرفت.
۳- مربی #
واژهی «مربی» معادل دقیقی برای Coach در بستر ادبیات کوچینگ حرفهای نیست.
واژهی مربی (مُرَبّی) در زبان فارسی، صفتی عربی ریشه است. «مربّی» وجه صفتی و «تربیت» وجه مصدریِ کلمهی «ربّ» است.
واژهشناسی و ریشهشناسی واژهی «مربی»
«تربیت» به معنای مصدری و «مربّی» به معنای صفتی از جمله معانی/مشتقاتی است که برای «رَبّ» و ریشهی «ربَّبَ» ذکر شده است. «ربَّبَ» ریشهای مضاعف بوده و به معنی پرورش، تربیت، سوق دادن به سوی کمال، حفظ و سرپرستی است. در زبان عربی، واژههایی که ریشهی مضاعف دارند، گاهی برای سهولت تلفظ، یکی از حروف مضاعفشان به حرف علّه تبدیل میشود. در نتیجه، «ربَّبَ» تبدیل به «ربّی» شده است.
بر اساس پژوهشهای لغوی و صرفی، «ربَّبَ» ریشهی اصلی و اولی است و «رَبُوَ» ریشهی فرعی محسوب میشود.
ریشهی «ربَّبَ» معنای عمیقتری دارد و به تربیت معنوی و سوق دادن انسان به سوی کمال حقیقی و اخلاقی اشاره دارد.
ریشهی «رَبُوَ» معنای محدودتری داشته و صرفاً به رشد و نمو جسمانی و مادی اشاره دارد.
همچنین در کاربردهای این عبارت اینگونه آمده است که استاد و مربّی نسبت به مُتِرَبّی باید از مراتب بالاتری از تربیت برخوردار باشد تا بتواند در او اثر بگذارد.
همانگونه که صاحب کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم و برخی تفسیرهای ادبی مهم عامّه گفتهاند، معنای اصلی «ربّ»، «تربیت» است و تربیت به معنای سوق دادن و رساندن متربّی به سوی کمال است. تقریبا همه مترجمان قرآن واژه «ربّ» در سوره «حمد» را به طور صفتی به پروردگار معنا کردهاند.۱
در لغتنامهی دهخدا مربی اینگونه معنی شده:
مربی. [ م ُ رَب ْ بی ] (ع ص ) پرورنده. تربیتکننده. پرورشدهنده.
|| آموزگار. استاد. پرورشگر. معلم. که عهدهدار تعلیموتربیت دیگران است: ناچار به خلاف رأی مربی قدمی برفتمی و از سماع حظی برگرفتمی. (گلستان ). ||
Coaching بر رابطهای غیرهدایتگر، برابر، و همسطح استوار است. کوچ نه آموزشدهنده، بلکه تسهیلگرِ فرایند کشف و یادگیری فردی است. به همین دلیل، واژهی «مربی» با بار سلسلهمراتبیاش، در تضاد با فلسفهی کوچینگ قرار دارد.
↳ ارجاع: «واژهی Coaching را مشاهده کنید»
در فارسی، واژهی «مربی» معمولاً در این بسترها به کار میرود:
- مربی مهدکودک یا مدرسه: کسی که مسئول نگهداری و آموزش رفتاری/شخصیتی کودکان است
- مربی ورزشی: آموزشدهنده و تمریندهندهی فنیِ ورزشی
- مربی معنوی یا اخلاقی: گاهی معادل واعظ یا راهنما در حوزههای دینی یا عرفانی
در همهی این کاربردها، مربی کسی است که «از بیرون» هدایت، آموزش، یا پرورش میدهد؛ چه از طریق دستور مستقیم، چه با الگو دادن.
در عباراتی مانند مربی مهد و … واژهی «مربی» میتواند برگردان این عبارات باشند:
- مربی مهدکودک: early childhood educator | Kindergarten teacher
- مربی ورزشی شخصی: personal trainer | fitness instructor
- مربی ورزشی (تیمی/رقابتی): sports coach | athletic coach
- مربی معنوی: spiritual companion | soul guide
۴- دیگر معادلها #
معانی غیرتخصصی واژهی Coach:
دیکشنری آنلاین آبادیس
کالسکه، اتوبوس، مربی، مربی ورزش، واگن راهآهن، خانه متحرک، معلمی کردن، رهبری عملیات ورزشی را کردن
معانی دیگر: (ورزش و هنرپیشگی و غیره) مربی، سرپرست امور ورزشی، سرمربی (بیشتر می گویند: head coach)
تعلیمدادن، مربیگریکردن، تربیتکردن، فرهیختن، آموزاندن، اتومبیل دو در، معلم خصوصی
(قرون شانزدهم تا نوزدهم) دلیجان، کالسکه (چهارچرخه و سرپوشیده) (stagecoach هم می گویند)
(راه آهن) واگن درجه سه
(هواپیمای مسافربری) بلیط درجهدو، بلیطتوریست
(نادر) با واگن یا اتوبوس بردن یا رفتن
فرهنگ علوم انسانی | داریوش آشوری
۱.پرورشکار، مرّبی ۲. آموزگارِ خصوصی
ابهامزدایی واژهی Coach #
در ادبیات کوچینگ واژههایی مانند Coach، Mentor، Instructor و … وجود دارند که هرکدام نقش، معنا و عملکرد متفاوتی دارند. در این بخش، معادلهای این کلمات برای شفافسازی کاربرد آنها در متنهای تخصصی (بر اساس رویکرد دانشکدهی کوچینگِ شیفت [ SHIFT CKH ]) مشخص میشود:
- Coach: کوچ
تسهیلگر رشد فردی یا حرفهای، از طریق پرسشگری، بازتاب و ایجاد خودآگاهی
ویژگی کلیدی: تمرکز بر کشف و یادگیری از درون، نه آموزش مستقیم - Mentor: منتور
فردی باتجربه که راهنمایی مبتنی بر تجربه شخصی و حرفهای ارائه میدهد
ویژگی کلیدی: رابطه غیررسمی / نیمهرسمی و بلندمدت، انتقال تجربه - Instructor: مربی
آموزشدهندهی مهارتها یا محتوای مشخص، معمولاً در یک زمینه محدود
ویژگی کلیدی: آموزش مستقیم، معمولاً با برنامه درسی - Educator: آموزشگر – پرورشگر
در فرایندهای رسمی یا غیررسمی آموزش فعالیت دارد
ویژگی کلیدی: تمرکز بر یادگیری گسترده، گاه نظاممند - Teacher: معلم – استاد
آموزشدهنده در نظام آموزشی رسمی
ویژگی کلیدی: نقش مرجع در کلاس، معمولاً با سلسلهمراتب - Trainer: تمریندهنده
تمرین و مهارتآموزی فنی یا عملکردی را تسهیل میکند
ویژگی کلیدی: تاکید بر تکرار، تمرین و اصلاح عملکرد - Tutor: آموزشیار – معلم خصوصی
بهصورت فردی یا نیمهرسمی کمک آموزشی میکند، معمولاً برای درک بهتر یک موضوع خاص
ویژگی کلیدی: تمرکز بر رفع ابهام و همراهی نزدیک در مسیر یادگیری - Guide: راهنما
مسیر، معنا، یا جهت را در زمینههای شخصی، معنوی یا اکتشافی نشان میدهد
ویژگی کلیدی: الهامبخشی، همراهی در مسیر کشف، بدون ساختار آموزشی رسمی - Leader: راهبر – رهبر
دیگران را از طریق چشمانداز، انگیزه و اقدام هدفمند هدایت میکند
ویژگی کلیدی: خلق زمینه و الهامبخشی، نه لزوماً آموزش یا انتقال دانش - Facilitator: تسهیلگر
فرآیند یادگیری، گفتگو یا تصمیمگیری گروهی را هدایت و هموار میسازد، بدون آنکه خود محتوای آموزشی ارائه دهد.
ویژگی کلیدی: ایجاد فضا برای مشارکت و تفکر جمعی، بدون داوری یا آموزش مستقیم - Adviser: رایزن – مشاور
با تکیه بر دانش و تجربه، راهنمایی حرفهای یا تخصصی در حوزهای مشخص ارائه میدهد، اغلب با تمرکز بر تصمیمسازی.
ویژگی کلیدی: تمرکز بر ارائه توصیه و دیدگاه، نه تسهیل یادگیری یا همراهی مستمر - Consultant: مشاور
کارشناس مستقل یا سازمانی که برای تحلیل مسائل و ارائه راهحلهای تخصصی در یک زمینه حرفهای بهکار گرفته میشود.
ویژگی کلیدی: تحلیلمحور، پروژهمحور، با تمرکز بر حل مسئله بهجای رابطه مستمر یا فرایند یادگیری - Guru: گورو – مرشد – معلم معنوی
راهنما یا آموزگاری با مرجعیت معنوی یا فلسفی که پیروانی وفادار دارد و در مسیر زندگی، معنویت یا آگاهی فردی الهامبخش است.
ویژگی کلیدی: رابطه معنوی یا تحولی، تأثیر عمیق شخصی و گاه فراتر از ساختارهای رسمی - Sage: فرزانه – حکیم
برخوردار از خرد عمیق، تجربهی زیسته و بینشی فلسفی یا اخلاقی است و اغلب بهعنوان مرجع حکمت شناخته میشود.
ویژگی کلیدی: آرامش، بینش ژرف، گفتار سنجیده و احترام عمومی به خرد
ریشهشناسی واژهی Coach #
coach (اسم)
– دههی ۱۵۵۰ «نوعی کالسکهی بزرگ چهارچرخ و سرپوشیده»، از فرانسوی coche (قرن ۱۶)، از آلمانی kotsche، از مجاری kocsi (szekér)، «به معنای کالسکهای از Kocs [به مجاری کوچ خوانده میشود]) – Kocs نام روستایی در مجارستان که این نوع کالسکه نخستینبار در آن ساخته شد. در مجارستان، هم خودِ وسیله و همنام آن از قرن ۱۵ رواج داشته است، و از قرن ۱۶ شکلهای مشابه آن در بیشتر زبانهای اروپایی دیده میشود (مانند coche در اسپانیایی و پرتغالی، cocchino در ایتالیایی، koets در هلندی). نخستین کاربرد ثبتشدهی واژهی «coach» در زبان انگلیسی به دههی ۱۵۰۰ میلادی بازمیگردد و به همین نوع کالسکه اشاره دارد.
– حدود سال ۱۸۳۰ معنای «تمریندهنده / مربی | instructor/trainer» در دانشگاه آکسفورد، بهعنوان اصطلاح عامیانه برای معلم خصوصیای که دانشجو را «حمل» میکرد تا از آزمون عبور کند، پدید آمد.
– از سال ۱۸۶۱ معنای انتقالیافته در حوزهی ورزش، یعنی «فردی که برای مسابقه ورزشکاران را آموزش میدهد»، ثبت شده است.
– از سال ۱۸۶۶ در انگلیسی آمریکایی برای «واگن مسافربری قطار» نیز بهکاررفته است.
– از سال ۱۹۴۹ در معنای «کلاس اقتصادی یا توریستی» رواج یافته است.
coach (فعل):
– دههی ۱۶۱۰ «با کالسکه جابهجا کردن»، برگرفته از coach (اسم).
– از سال ۱۸۴۹ معنای «آموزش دادن، تعلیم خصوصی دادن، آماده کردن (کسی) برای آزمون یا رقابت» ثبت شده است.
– شکلهای مرتبط: coached (گذشته)، coaching (اسم مصدر).
منابع
- EMCC Competence Framework, Glossary V2, 2018
- دیکشنری آنلاین آبادیس: abadis.ir
- داریوش آشوری. (۱۳۹۲). فرهنگ علوم انسانی، ویراست سوم.
- دهخدا، لغتنامه: Vajehyab.com
- Online Etymology Dictionary: etymonline.com/word/coach
- حسین مهدی زاده، (معرفت ۱۳۸۱ شماره ۵۹)، کاوشى در ریشه قرآنى واژه «تربیت» و پیامد معنایى آن
تاریخچه
- انتشار: ۱۴۰۴/۰۳/۰۵